در آموزه هاي ديني مقولههاي سه گانه شرم و حيا، عقل و دين از يكديگر تفكيك ناپذيرند. بدين معنا كه هركجا حيا باشد عقل و دين و هركجا عقل باشد، حيا و دين و بالاخره هر كجا دين باشد عقل و حيا نيز در كنار آن خواهند بود. به تعبير ديگر اين سه مقوله ارزشي لازم و ملزوم يكديگرند و در سيره نظري و عملي مومن هيچگاه از يكديگر جدا نمي شوند. در مقاله حاضر نويسنده در مقام تبيين شرم و حيا و آثار آن در جامعه با تاكيد بر سيره عملي نسوان برآمده كه اينك با هم آنرا از نظر مي گذرانيم.
حيا، حالتي نفساني است كه آثار آن در چهره و رفتار خودنمايي مي كند. شرم و حيا به شكل انقباض و گرفتگي در درون انسان و به صورت سرخ رويي در چهره و صورت پديدار مي گردد. اين گونه شرم و حيا از آن جايي كه به صورت حال و زمان مند مي باشد و صفت و وصف پايدار به شمار نمي آيد به عنوان فضيلت مورد ستايش و تقدير نيست. بلكه زماني كه شرم و حيا به صورت پايدار در آيد، به عنوان فضيلتي انساني و خوي و منش نيكو مورد ستايش خردمندان قرار مي گيرد. شرم و حيايي كه به عنوان فضليت از آن ياد مي شود، معنا و مفهوم ديگري را القا مي كند كه در حوزه عمل نيكوي انساني و رفتارشناسي هنجاري قرار مي گيرد. شخصي كه از صفت حيا برخوردار است در منش و كنش خويش انساني است كه از زشتي ها و ناهنجاري ها پرهيز مي كند و خود را آلوده به آنها نمي سازد. (مفردات راغب اصفهاني ص 270) اين مفهوم درباره ذات خداوندگاري بدين معنا كه گفته شد نمي باشد، زيرا خداوند منزه و پاك از چنين وصفي است، چه آن كه انقباض و گرفتگي درباره خدا معنا ندارد. (همان پيشين) بنابراين مراد از اين كه خداوند داراي صفت شرم و حياست به معناي اين است كه خداوند قبيح و زشتي ها را ترك مي كند و آن را انجام نمي دهد.
به سخن ديگر براي واژه شرم و حيا دو معناي مختلف است: معنايي كه اشاره به حالت انفعالي دارد و در حقيقت واكنش نفس انساني است به كنشي كه نسبت به وي انجام مي شود، دوم معنايي كه به صفتي در انسان و يا غير انسان اشاره دارد و به عنوان امر پايدار مطرح مي باشد. در اين صورت مي توان آن را به خداوند به شكل كمالي آن نسبت داد. در اين معنا حيا به معناي پرهيز از زشتي ها و دوري از انجام قبايح است. مفهوم ضد آن در اين صورت وقاحت و بي شرمي است كه امري ناهنجار و منش و كنشي زشت بشمار مي رود. قرآن به مساله شرم و حيا به عنوان صفت و فضيلت انساني اشاره مي كند و از انسان ها مي خواهد كه مردماني خوددار از ارتكاب زشتي ها و قبايح باشند. بي گمان مساله حيا و شرم يكي از مباحث مهم اجتماعي است كه بازخواني نگرش قرآن به آن مي تواند در نحوه رفتار و منش انسان مومن بسيار تاثيرگذار باشد.
به نظر مي رسد كه مساله شرم و حيا با مسايل اجتماعي زنان ارتباط تنگاتنگي داشته باشد، زيرا در جامعه امروز صفت شرم و بي شرمي به دو صورت مثبت و منفي در ارزيابي منش و كنش زنان و دختران از سوي افراد جامعه به ويژه خود زنان به كار مي رود. بازخواني آيات و آموزه هاي قرآني درخصوص اين مساله نشان مي دهد كه حيا و بي حيايي اختصاص به زنان و جنس مونث ندارد بلكه فضيلتي است كه مردان به همان اندازه زنان مي بايست از آن برخوردار باشند، زيرا با تفسيري كه از ماهيت حيا ارائه شد دانسته مي شود كه حيا به معناي پرهيز از زشتي ها در عمل و رفتار وكنش و منش انساني است كه اختصاصي به يك جنس ندارد. با اين همه جامعه نوعي رفتار و منش را از زنان مي خواهد كه ارتباط نزديكي با مساله حيا پيدا مي كند از اين رو جامعه آن را امري مرتبط با زنان مي داند و از ايشان انتظار دو چنداني براي رعايت و كسب صفت و فضيلت حيا دارد.
براي اين كه اهميت مساله حيا دانسته شود به اين نكته اشاره مي شود كه قرآن براي نفس انساني، عزت و كرامتي را قايل است كه با بي شرمي و فقدان حيا اين امر دچار خدشه جبران ناپذير مي شود. از اين رو از انسان ها مي خواهد كه براي حفظ كرامت و عزت انساني پاره اي از مسايل را كه مرتبط با حيا و شرم است رعايت كنند.
در آيه 273 سوره بقره با اشاره به نيازمندي بينوايان، به آنان گوشزد مي كند كه درخواست و رفتار ايشان نبايد به گونه اي باشد كه حيا و شرم را در آنان از بين ببرد و كرامت نفس و عزت انساني شان را خدشه دار سازد. از اينرو به فقيران سفارش مي كند كه در هنگام بيان نيازهاي خويش مراعات حيا و عفت نفس را بكنند و رفتاري بي شرمانه از خود بروز ندهند. عفت نفس و حيا اختصاص به دوره سني نداشته و همگان مي بايست آن را مراعات كنند، از اين رو از زنان سالخورده خواسته شده است كه در منش و كنش خويش مراعات حيا و عفت را بكنند و بي شرمانه رفتار ننمايند. (نور آيه 60)
براي درك درست مفهوم قرآني حيا بهتر آن است كه به نشانه هاي حيا در آموزه هاي قرآني توجه شود، زيرا با نگاهي گذرا به آيات قرآني مي توان چيستي و ماهيت حيا و شرم را در آموزه هاي وحياني دريافت و با كاربردهاي اجتماعي آن آشنا شد.
قرآن در تحليل رفتار انسان بهره مند از فضيلت حيا مي فرمايد كه او مراعات همه گونه ادب را مي كند و رفتاري زشت و ناهنجار از خود بروز نمي دهد. از آن جايي كه قرآن به همه مباحث عقيدتي و كلامي و فلسفي با نگاهي ملموس و عيني مي نگرد مصاديقي از رفتارهاي مرتبط با شرم و حيا را بيان مي كند. در اين جا به برخي از اين مصاديق به عنوان نشانه هايي از حيا پرداخته مي شود.
از نمونه هايي كه قرآن به عنوان بازتاب منش و صفت حيا و شرم در انسان برمي شمارد، حفظ عورت خويش از ديگران است. قرآن پوشاندن شرمگاه را از نشانه هاي حيا برمي شمارد.
در داستان حضرت آدم(ع) و حوا ضمن آن كه حيا را امري فطري و طبيعي براي بشر مي خواند بيان مي كند كه چه سان آن دو به حكم صفت حيا وقتي شرمگاهشان با خوردن ميوه ممنوع آشكار شد، با برگ هاي درختان بهشتي كوشيدند تا خويشتن را بپوشانند. (اعراف آيه 22 و طه آيه 121)
در روايتي كه برخي كتب از پيامبر(ص) نقل مي كنند آن حضرت نسبت به كسي كه گله گوسفندان آن حضرت را مي چراند به جهت آشكار كردن شرمگاه تندي مي كند، زيرا او براي اين كه جامه هايش كم تر آسيب ببيند و ديرتر كهنه و پاره شود آنها را از تن به درمي آورد و لخت و عريان در بيابان مي گشت. توجيه وي اين بود كه در اين بيابان كسي نيست مرا ببيند تا خود را پوشيده دارم. آن حضرت مي فرمايد انسان باشرم و حيا كسي است كه خود را عريان نمي سازد حتي اگر تنها باشد.
نشانه مهم و بارز ديگري كه قرآن براي حيا و شرم برمي شمارد و ارتباط تنگاتنگي با نشانه پيشين دارد مسأله پوشش و حجاب است. البته حجاب اختصاص به زن ندارد ولي درباره زنان مسأله پوشش و حجاب از حساسيت و اهميت و ارزش بيشتري برخوردار است.
قرآن بيان مي كند كه زن عفيف و باحيا زني است كه خود را مي پوشاند و به گونه اي جامه بر تن نمي كند كه شناخته شود. (نور آيه 31) بنابراين از نشانه هاي حيا پوشش كامل زنان است كه در اين آيه بدان اشاره و از آنان خواسته شده است كه رفتاري توأم با حيا داشته باشند كه اين امر به شكل پوشش كامل در رفتار و كنش بروز مي كند. آشكار نكردن مواضع زينت در حضور نامحرمان از سوي زنان مؤمن از جمله نشانه ها و آثار وجودي شرم و حيا در زنان است. زنان پاك دامن و عفيف كساني هستند كه جاهايي را مي پوشانند كه زينت هاي خود را به آن مي بندند و يا مي آويزند. (همان)
خداوند از زنان مؤمن مي خواهد كه رفتاري شرمگينانه داشته باشند. از اين رو نبايد محل زينت خويش را آشكار كنند و يا به گونه اي رفتار كنند و يا گام بردارند كه ديگران را متوجه خود سازند. كسي كه از حيا برخوردار است رفتاري از خود بروز نمي دهد كه مردان نامحرم را به خود جلب و جذب كند.(همان)
به سخن ديگر دوري و پرهيز از حركات و رفتارهاي تحريك آميز زنان از مهم ترين نشانه هاي وجود حيا و عفت در ميان زنان است. (نور آيه 31 و نيز احزاب آيه 32 و 33)
پرهيز و اجتناب از چشم چراني از سوي مردان و زنان از ديگر مواردي است كه قرآن به عنوان نشانه و اثر عفت و حيا بيان مي كند. چشم فروهشتن از نامحرمان امري است كه تنها خود شخص و خدا از آن آگاه هستند. از اين رو از خائنه الاعين بودن مردان و زنان پرهيز مي دهد و مي فرمايد كه مردان و زنان مومن كساني هستند كه نسبت به نامحرمان چشم فرو مي بندند و نگاه خويش را خيره به نامحرم نمي سازند بلكه آن را پايين مي افكنند. (نور آيه 30 تا 31)
اين ها نمونه هايي از مصاديق دوري و اجتناب از زشتي هاست كه انسان شرمگين به حكم حيا و عفت بدان پاي بند است و نمي گذارد تا نفس بر او چيره شود و به گناه افتد و دور از ادب اجتماعي و فردي عمل كند.
قرآن در بيان حكم عفت و حيا تنها به بيان نشانه هاي آن بسنده نمي كند بلكه با بيان مصاديقي، به واكنش هاي انسان هاي كاملي اشاره مي كند كه رفتار و منش خويش را بر پايه شرم و حيا سامان داده اند. از جمله اين افراد مي توان به حيا و آبرومندي حضرت آدم(ع) و حوا اشاره كرد كه به هنگام آشكار شدن شرمگاهشان، بي درنگ با برگ هاي درختان بهشتي خود را مي پوشانند. (اعراف آيه 22 و نيز طه آيه 121)
حياي دختر شعيب از مواردي است كه ضرب المثل شده است. در آيات قرآن درخصوص ديدار حضرت موسي(ع) از شهر مدين آمده است كه پس از مسئله آب كشي آن حضرت، دختر شعيب(ع) به دستور پدر براي فراخوان موسي(ع) نزد وي مي رود. قرآن در بيان چگونگي آمدن اين دختر، به مسئله شرم و حياي وي اشاره مي كند تا بنمايد كه اين فضيلت و صفت نيكو چگونه در رفتار وي آشكار شده است. از اين رو به حركت همراه با حياي دختر شعيب هنگام بازگشت نزد موسي و گفت وگو با وي اشاره مي كند و مي فرمايد: فجائته احديهما تمشي علي استحياء (قصص آيه 25)
تبيين چگونگي رفتار و كنش دختر شعيب از سوي خداوند در قرآن تأكيد بر اين مهم است كه از نظر قرآن حيا از مهم ترين برجستگي ها و كمالات زن است. (همان) از اين رو افترا و تهمت زدن به عدم وجود پاكدامني و عفت خود امري بسيار ناپسند به شمار مي رود و حتي براي اين كه بر ارزش و جايگاه عفت و حيا در نگرش خداوند و قرآن تأكيد شود به مسئله، شكل كيفري و جزايي مي بخشد و كساني را كه به زنان پاكدامن و باحيا و عفيف اتهامي در اين حوزه وارد مي سازند به مجازات تنبيهي هشتاد ضربه شلاق تهديد مي كند.(نور آيه 4)
براي هشدار باش بيش تر به افترا زنندگان به زنان پاكدامن و عفيف اين حكم را صادر مي كند كه اگر نتوانند سخن خويش را ثابت كنند و شاهدي بر مدعاي خويش نياورند به عنوان فاسق محكوم مي گردند. (همان)
از نمونه ها و اسوه هاي حوزه عفت و حيا حياي مريم است (مريم آيه 18 و 23) و اين كه خود اين مسئله يكي از ملاك ها و معيارهاي اسوه بودن وي مي باشد (تحريم آيه 11 و 12) و حياي ساره به هنگام شنيدن مژده فرزند دار شدن از زبان فرشتگان وخوشحالي بي اندازه وي كه به شكل سيلي زدن به چهره نمودار شد (ذاريات آيه 24 تا 29) و حياي يوسف(ع) در برابر بي شرمي زليخا همسر عزيز مصر (يوسف آيه 23 و 28). از موارد ديگر مورد اشاره در قرآن است.
قرآن عفت و حيا را آن چنان با ارزش مي داند كه ملاك و معيار اسوه و نمونه شدن زنان را همين مسئله برمي شمارد (تحريم آيه 11 و 12) و زنان بهشتي و حور العين ها را به اين صفت مي ستايد. (صافات آيه 48 و ص آيه 52 و الرحمان آيات 56 و 72)
قرآن توضيح مي دهد كه نشانه بنده خدا بودن عفت و اجتناب از روابط ناسالم جنسي است. (فرقان آيه 63 و 68) تا به اين طريق ارزش و اهميت حيا و عفت نفس را بيان كند. از اين رو به مردان و زناني كه به جهاتي ناتوان از ازدواج هستند و در حالت تجرد زندگي مي كنند دستور مي دهد كه تا زمان فراهم شدن امكان زندگي، عفت خويش را حفظ كنند و با حيا و شرم رفتار نمايند. (نور آيه 32 و 33)
حيا و شرم به اشكال مختلف وجود خارجي مي يابد. به اين معنا كه انسان اين صفت نفساني را در زندگي خويش به اشكال مختلف بروز مي دهد و رفتارهاي خويش را بر پايه آن سامان مي بخشد.
انسان با حيا كسي است كه در رفتار و گام برداشتن نيز رعايت حيا و آزرم را مي كند. (نور آيه 31 و قصص آيه 25) در پوشش و يا كارهاي ديگر آن را نشان مي دهد و رفتاري بر پايه آداب اجتماعي و سنت هاي پسنديده دارد.
در زندگي خانوادگي نيز رفتار انسان با حيا رفتاري برخاسته از اين صفت است به گونه اي كه در خانه به نوعي عمل مي كند كه حوزه عفت و حيا شكسته نشود و خانواده از اين جهت آسيب نبيند.
بر همگان آشكار است كه در خانه رفتارهايي انجام مي شود كه امكان آن در بيرون خانه نيست. شخص، روابط جنسي خويش را در خانه سامان مي دهد. اين گونه روابط براي ديگر اعضا مي تواند خطرساز باشد. از اين رو قرآن به مردان و زنان حكم مي كند كه در زماني خاص خلوت كنند و از جهتي براي حفظ اصول اخلاقي و محافظت بر حيا و عفت به فرزندان دستور مي دهد كه در زمان هاي معيني به خلوت گاه پدر و مادر وارد نشوند. قرآن در آيه 58 سوره نور از خلوتگاه همسران سخن مي گويد.
به سخن ديگر وجود زمان و جايگاهي براي خلوت زن و شوهر و نيز لزوم اذن و اجازه گرفتن فرزندان براي ورود به خوابگاه والدين، تنها به منظور حفظ حيا و عفت خانواده و فرزندان است.
در مسئله ازدواج، تاكيد بر لزوم همسرگزيني از ميان زنان پاك دامن و عفيف و با حيا تنها به اين منظور است كه خانواده كه بنيادين ترين مركز تربيت و آموزش فرزندان است از هر نظر از استحكام طبيعي و رفتاري خوبي برخوردار باشد. (نساء آيه 25) انسان اگر با شخصي بي حيا ازدواج كند نه تنها خود آسيب مي بيند بلكه نسلي خطرناك و بي حيا تحويل جامعه مي دهد كه آسيب هاي آن، دو چندان و فراتر از مسئله شخصي و فردي است. از اين رو قرآن مردم را از ازدواج با زنان غيرعفيف و بي حيا بازمي دارد. (مائده آيه 5) به هر حال انسان هاي بي حيا نه تنها خود گناهكار هستند (نساء آيه 107) بلكه موجب مي شوند تا جامعه نيز از رفتار آنان آسيب ببيند.
قرآن بيان مي كند كه بسياري از افراد وقيح و بي حياي جامعه، در حقيقت منحرفان جنسي هستند و لذا هشدار مي دهد كه با اين افراد نبايد ازدواج كرد و خانه اي برپاي وقاحت بنياد ننهاد. (مومنون آيه 5 تا 7 و نور آيه 3 و 26)
با اين همه براي فهم احكام شرعي مي بايست با حفظ آداب، از برخي از اموري كه به ظاهر در حوزه حيا قرار مي گيرد اجتناب ورزيد. از اين رو گفته اند كه لاحياء في الدين، به اين معنا كه در فهم و آموزش دين و احكام و آموزه هاي آن نبايد حيا كرد و لازم است حتي از مطالب ريز و درشت سؤال نمود.
برخي از افراد از حياي مومنان سوءاستفاده مي كنند و مي كوشند تا برخي از مسايل را بر ايشان تحميل كنند چنان كه اين مسئله موجب شده بود كه پيامبر دچار مشكل شود و خداوند در آيه 53 سوره احزاب به حياي محمد(ص) اشاره مي كند و مي فرمايد برخي از رفتارهاي شما، پيامبر را مي آزارد ولي ايشان حيا مي كنند و چيزي نمي گويند. به عنوان نمونه برخي با مزاحمتهاي وقت و بيوقت به صورت مهمان، موجب آزار پيامبر مي شدند كه آن حضرت نمي توانست آنان را از خانه بيرون كند. زيرا حياي ايشان مانع اين كار مي باشد. اما خداوند مي فرمايد لازم نيست تا اين حد حيا و شرم ورزد.
بنابراين نيازي نيست به گونه اي رفتار كرد كه حيا خود عامل بازدارنده در زندگي عادي بشر شود. چنان كه نيازي نيست انسان در بيان حقايق شرم و حيا را در پيش گيرد. (بقره آيه 26 و احزاب آيه 53)
اين ها بخشي از آموزه هاي قرآني درباره مسئله حيا بود كه بر پايه آيات قرآني تبيين و تحليل شد. براي دست يابي به حيا مي بايست آموزه هاي قرآني را مبنا قرار داد و بر پايه آن عمل كرد تا در زندگي شخصي و اجتماعي موفق شد.